اولین دیدار
سلام کوچولوی خوشگلم. تو هنوز تو دنیا نیستی. تو فقط تو خیال منی. من دیشب تو رو برای اولین بار تو خواب دیدم کوچولوی تپل مپل من. یه حس خیلی قشنگ بودی. اینقد قشنگ که تمام امروز روحیهی من خوب بود. امروز دلم برا بغل کردنت تنگ شده. دلم میخواد زودتر بیای تا بغلت کنم و سیر ببوسمت. آخه تو هدیهی خدایی که اگه خودش بخواد به ما میده. البته من نی نی دار شدن رو به سه ماه دیگه موکول کردم. تو خواب یه نی نی خیلی تپل و خیلی خوشگل بودی که اصلا هم منو اذیت نکردی. مامان مبین پیش ما بود. مبین پسر خاله کوچولته اونم خیلی نازه قرار با تو هم بازی باشه. بابای فاطمه کوچولو هم تو گوشت اذان گفت. البته از بس بلا بودی انگار نمیذاشتی اقامه رو بخونه ولی فکر کنم آخر سر خوند. فاطمه کوچولو الان کوچولو ترین نوه ی خانواده است بعد از گذشت ده سال از ازدواج مامان باباش دنیا اومده. سعی می کنم اولین فرصت یه عکس از مبین و فاطمه برات بذارم.
خوب دیگه باید برم. دلم برات تنگ میشه بازم بیاتو خوابم عزیزکم. دوست دارم.