گل زندگی

بابایی رفته سفر

دلم برا باباییت تنگ شده. دیروز تا حالا ندیدمش. رفته مسافرت. قرار بود امروز بیاد. اما این طور که معلومه باید اونجا بمونه و کاراش رو تموم کنه. روزای سختی رو سپری می‌کنیم روزای بیکاری هر دومون. خدایا خودت یه دری برامون باز کن من دارم خفه میشم. از سربار بودن بدم میاد.خدایا چشم به امید تو دارم ناامیدم نکن. خدایا...
12 خرداد 1392

اولین دیدار

سلام کوچولوی خوشگلم. تو هنوز تو دنیا نیستی. تو فقط تو خیال منی. من دیشب تو رو برای اولین بار تو خواب دیدم کوچولوی تپل مپل من. یه حس خیلی قشنگ بودی. اینقد قشنگ که تمام امروز روحیه‌ی من خوب بود. امروز دلم برا بغل کردنت تنگ شده. دلم میخواد زودتر بیای تا بغلت کنم و سیر ببوسمت. آخه تو هدیه‌ی خدایی که اگه خودش بخواد به ما میده. البته من نی نی دار شدن رو به سه ماه دیگه موکول کردم. تو خواب یه نی نی خیلی تپل و خیلی خوشگل بودی که  اصلا هم منو اذیت نکردی. مامان مبین پیش ما بود. مبین پسر خاله کوچولته اونم خیلی نازه قرار با تو هم بازی باشه. بابای فاطمه کوچولو هم تو گوشت اذان گفت. البته از بس بلا بودی انگار نمیذاشتی اقامه رو بخونه ولی فکر ک...
8 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل زندگی می باشد